سفر به شیراز
عزيز مامان اين اولين سفر طولانيت بود، خوب بودش ولي تو يه كم خسته شدي. اصلا غذا نميخوردي. صبحها ساعت 8 بيدار ميشدي.
خوب شد هديه و مهدي همراهمون بودند. باهاشون بازي ميكردي و سرگرم بودي.
وقت رفتن با اينكه شب قبل ساعت 3 خوابيده بودي ، صبح ساعت 30/4 بيدار شدي.
اولين گامهاي ديانا در تخت جمشيد...
اي وطن اي يادگار كاوه و خشم فريدون اي كه از تو پا گرفته صدهزاران مرد ميدون
اي وطن اي كاخ پر نقش و نگار تخت جمشيد اي كه هر جا مانده از تو روشني در قلب خورشيد
آرامگاه سعدي...
تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
حافظيه
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
تو حافظيه ميخواستيم عكس ازت بگيريم و روي ليوان حك كنيم. مامان جان بيشتر از 30 ،40 تا عكس آقاي عكاس ازت گرفت، ولي تو همش راه ميرفتي، ذوق داشتي عروسك مامان. حتي واسه يه ثانيه نيايستادي تا يه عكس خوب ازت بگيره. خيلي جالب بود. بامزه راه ميرفتي، كلي آدم دورت جمع شده بودند و نگاهت ميكردند.
آخرش بغلت كردم و باهم يه عكس يادگاري گرفتيم.
باغ ارم
آن خرمن گل نه گل که باغست نه باغ ارم که باغ مینوست
آن گوی معنبرست در جیب یا بوی دهان عنبرین بوست
بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی باغ ارم سقر شدی بی تو به سر نمی شود
مثل بهشته
اونجا آدم به خدا نزديكتر ميشه و چشمش رو به نعمتهايي كه بهش داده بيشتر باز ميشه، نعمتهاي بزرگ و قشنگي مثل تو.
تو باغ، من و بابايي بازم از خدا به خاطر بخشيدن تو بهمون تشكر كرديم.
راستي دم درب ورودي تا آقاي بادكنك فروش رو ديدي جيغ زدي كه بادكنك ميخوام. چه زيبا داري بزرگ ميشي عسل مامان....
دروازه قرآن
نارنجستان قوام
خانه زینت الملک
مامان جان ببين، پرستوهاي ناز منتظر مامانشون هستند. رفته واسشون غذا بياره .
چه قشنگ سنگها رو روي هم چيدند. خيلي نانازند. مگه نه؟؟؟