دیانا و آجیل عید
دیروز خونه عزیز جون بودیم. اونجا مشغول قاطی کردن آجیل عید بودند. دیانا خانوم مدام می اومد نزدیک و همه رو مشت میکرد و بعدم میریخت روی زمین. با هر چیزی که سرگرمش میکردم بازم نگاهش به آجیلها بود و مسیرش طرف ظرف آجیل.
آخر سر هم از بس سرشو تو ظرف آجیل میکرد خاله جونش گذاشتش توش. خوشش اومد هی زیر و رو میکرد و هوا میریخت.
بچم رو دعوا نکنین، ناراحت میشه گل مامانی، آخه داره بازی میکنه....
خوشم میاد ازت مامانی، اهل بازی هستی دخترم...
بازی کردن خیلی شادت میکنه...
این خیلی خوبه که تو وجود داری و میخندی و ما با شنیدن صدای
خنده هات به زندگی امیدوار میشیم.
خدایا به خاطر عطا کردن نفسی دوباره به ما ازت سپاسگزاریم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی