اولين جمله ات...
اولين جمله اي كه ديانا خانوم گفت:
مامايي بيا
بابايي بيا
هدي بيا
ممد بيا
ائزه بيا
و كلمه جديدت:
يه كاري كه انجام ميدي فورا بعدش ميگي دي دي يعني ديدي ديدي
و آقاجي يعني ( آقاجون)
داري ناخن ميگيري نازنين دختر...
تو مسجد هميشه دنبال پرچم ميگردي...
قبضهاي خونه كه ديگه جاشونو پيدا كردي...
و بابايي
از وقتي اين پشه بند رو بستيم، مدام بلوزمو ميكشي و ميگي ميو ميو ( يعني شير ميخواي) منو هل ميدي و ميبري تو اتاق خواب تا بريم تو پشه بند بهت شير بدم، البته كلي پرش ميكني رو تخت، دستت رو به سقف پشه بند ميزني و خودتو پرت ميكني رو تشك،خلاصه خيلي ازش خوشت اومده...
مهموني خونه خاله، لامپها رو خاموش ميكردند و آهنگ ميگذاشتند، تو هم نقل مجلس بودي و هنرنمايي ميكردي...
اها ( زهرا) هم بازي ديانا خانوم...
تازگي هم به جاي نشستن روي خود مبل علاقه داري رو دسته مبل بشيني...