دياناي اين روزا...
راستی خدادلم هوای دیروز را کرد
هوای روزهای کودکی را
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد
دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه میخواهید بکشیداین بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو
دلم میخواهد …
می شود باز هم کودک شد؟؟
دختر گلم فردا يكسال ونيمه ميشي. روزها ميگذره و تو بزرگتر و فهميده تر ميشي عزيزم. من كه ثانيه ثانيه با تو هستم ميفهمم الاني كه باهميم نسبت به يك ساعت قبل بيشتر ميفهمي . قبلا وقتي از خواب بيدار ميشدي گريه ميكردي اما چند روزيه يا صدا ميزني بابايي بابايي ميكني يا وقتي ميام بهت سر بزنم رو تخت نشستي و ني ني ات رو رو بالشت لالاش ميكني...
عاشق كارتهاي صد آفريني...
جديدا آب ميوه جعبه اي رو با ني ميكشي بالا و ميخوريش...
انگشت اشاره اتو تو سوراخ سي دي يا لوله يا هر چي ديگه ميكني و ميگي گير گير گير و الكي گريه ميكني تا نجاتش بديم و از اين كار خوشت مياد....
اسباب بازيهاي كوچكتو تو دستات قايم ميكني بعد دستت رو ميگيري پشتت، مياي جلو و ميگي كو كو؟؟
بعدم دستاتو مياري جلو و ميگي اينه...
پارچه، اسباب بازي يا لباساتو جلو چشات ميگيري و مام بايد بگيم ديانا كوش؟ بعد سريع خودتو نشون ميدي و ميگي داگي...
ديگه نوشتن رو تخته مغناطيسي رو به كاغذ ترجيح ميدي و وقتي ميگيم ديانا بيا نقاشي بكشيم سريع ميري اون تخته رو مياري و شروع ميكني به خط خطي كردنش...
وقتي يكي مامانو صدا ميزنه سريع تو هم ميگي ائزه... قربونت برم با اون زبون شيرينت ولي فقط بهم بگو ماماني باشه عزيزم؟؟؟؟
يه كاري كه ميگيم نه خوب نيست نكن. سريع خودت اخم ميكني و با تكون دادن سرو انگشتت ميگي نه نه نه نه....
غذاي مورد علاقت ماكاروني و كتلت و شاميه...
دوستت داريم عزيزم...
تو چي؟؟؟
راستي ميگي آي واي ووو يعني I love you