رژ لب غليظ
دلم ، فدای مزه مزه کردن دهانت ، به وقت خواب . قلبم ، فدای گرمای لذت بخش تنت به وقت جا به جا شدن . تنم ، فدای بوی بی رقیب نفسهایت که دم های من اند . دم هایی عمیــــق و از تهِ دل . چشمانم ، فدای تویی که از دیدنت سیر نمی شوم . تویی که هر شب ، همین وقت ها ، خدا را به دیدنت دعوت می کنم . تمامـــــم ، تمام من ، فدای آرامش تو . تمام روحـــم برای تو ... دياناي من ، گل عمر مادر ؛ امشب ، آنقدر دوستت دارم که خوابم نمی برد ... دختر گلم تقريبا 4 روز دي...
نویسنده :
مامانی یه وقتاییم بابایی
23:23