ديانا، دنياي مامان وبابا، ديانا، دنياي مامان وبابا، ، تا این لحظه: 11 سال و 8 روز سن داره

ديانا بامزه شيطون

ديانا و بازي

1393/3/24 8:57
181 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

دلم برای کودکیم تنگ شده....

 

برای روزهایی که باور ساده ای داشتم

 

همه آدم ها را دوست داشتم...

 

 

مرگ مادر "کوزت" را باور می کردم و از زن "تناردیه" کینه به دل می گرفتم

 

مادرم که می رفت به این فکر بودم که مثل مادر "هاچ" گم نشود...

 

دلم می خواست "ممُل" را پیدا کنم

 

 

از نجاری ها که می گذشتم گوشه چشمی به دنبال "وروجک" می گشتم

 

تمام حسرتم از دنیا نوشتن با خودکار بود

 

 

دلم برای خدا تنگ شده ...

 

خدایی که شبها بوسه بارانش می کردم...

 

 

دلم برای کودکیم تنگ شده ...

 

 

شاید یک روز در کوچه بازار فریب دست من ول شد و او رفت...

 

 

 

 

ديانا، دختر نازم بازي كن، لذت ببر و بخند. بچگي كن و در دنياي زيبايت غرق شو. با كودكيت عشق

 

بازي كن و با شيطنتها و قهقه زدنهايت ما رابه اوج آسمانهاببر....

 

 

 

عزيزمامان هر روز بيشتر مامان و بابا عاشقت ميشند. واقعا ديدن بزرگ شدنت لذت بخش و زيباست.

 

شيطنتات، لجبازيهات، جيغ زدنات، لوس كردنات ... همه نشون ميدن دختر نازم بزرگ شده، اميدوارم

بتونيم قشنگ بزرگت كنيم...

 

 

از بازي با حلقه خوشت مياد...

 

 

 

البته گاهي باهاش دالي بازي ميكني...

 

 

 

گاهي هم تو دستت ميكني...

 

 

 

 

اين روزا عاشق اين هستي كه تو پارچه بشيني و يكي بكشوندت...

 

 

 

 

 

تا يه كتاب و خودكار ميبيني سريع بر ميداريش...

 

 

 

 

اول كاغذ رو خط خطي ميكني و بعدش ميري سراغ دست و پاهات و لباست...

 

 

 

 

خوشم مياد وقتي كتاب ميبيني اداي خوندنو در مياري و با زبون خودت ميخونيش...

 

 

 

 

البته بعد از چند دقيقه كتاب بيچاره....

هر برگيش يه جا ميافته

 

 

 

 

وقتي آهنگ ميشنوي شروع ميكني به چرخيدن دور خودت

البته بعدم سرت گيج ميري

ولي لذت ميبري...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

از بازي حلقه هم  خوشت مياد ولي فقط دوست داري بري توش بايستي.... 

 

 

 

 

 

فوتبال دستي هم كه....

 

 

 

 

 

كلا از ظروف آشپزخونه مثل درب قابلمه ، پارچ ، سبد، شيشه شير خالي و... خوشت مياد...

 

 

 

 

آب بازي كه نگو،  عاشقشي.....

 

 

 

 

 

 

 

اينم دوست جديدته...

 

 

 

 

پارك كه ميريم تاب تاب عباسي و عروسكاي موزيكال رو دوست داري

نميخواي بيايي پايين...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اينم هاپو... 

وقتي ميگيم هاپو چي ميگه؟

ميگي: ها ها ها ها

با صداي بم و لباي جمع شده كه مامان ميخواد اون موقع بخوردت

 

 

 

 

 

 

آرزو دارم دلت از غصه ها خالی شود

      سهم تو از زندگی، یک عمر خوشحالی شود ...

 

 

برایت دنیایی به زیبایی هر آنچه که
 
زیبایش میدانی آرزو میکنم
پسندها (1)

نظرات (0)