ماه تولد
عسل خانوم ماه تولدت مبارک.
باور کنم که به این سرعت بزرگ شده ای؟
باور کنم که دیگر نوزاد نرم و نازک دیروزها نیستی؟
باور کنم دندان های کوچک شیری ات را؟همان ها که تا دیروز زیر لثه ی صورتی رنگت پنهان بود
وقتی برای اولین بار روی پاهایت ایستادی به من نشان دادی که بزرگ شده ای
نشانم دادی که گذر زمان سرعتش از پلک برهم زدن هردویمان سریعتر است
مگر نه اینکه من دلم میخواهد تو بزرگ شوی،بالنده شوی،تمام آرزوهایم را رنگ آمیزی کنی،مدرسه رفتنت را عشق کنم،دویدنت را،دانشگاه رفتن و عروس شدنت را و ...
پس چه میشود که گاهی این طور حسرت زده التماس ثانیه هایی میکنم که مدام غیب میشوند؟
شاید فرداها قشنگ تر از امروزهایمان شوند
شاید روزهای پیش رو از روزهای گذشته پرخاطره تر شوند
اصلا چه معلوم؟
شاید من مادام که مادرم از تمام این گذرها لذت ببرم
شاید خدا تو رو به من داده که تا قیامت شاد باشم
پس بی خیال امروزها
دستت را به من بده میدویم حتی زودتر از عقربه های ثانیه شمار بگذار ما زمان را غافلگیر کنیم بگذار ما بیشتر عجله کنیم برای فرداهای زیباتر
همسر و فرشته کوچولوی من میخواهم اوج خوشبختی را در کنارتان حس کنم
حالا که دارمتان چرا که نه؟