ديانا، دنياي مامان وبابا، ديانا، دنياي مامان وبابا، ، تا این لحظه: 11 سال و 5 روز سن داره

ديانا بامزه شيطون

دیانا و شعر

1393/1/23 16:57
450 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

عسل مامان این شعرایی ست که خیلی دوست داری و وقتی واست با آهنگ میخونم، توهم یه چیزایی همخونی میکنی و خودتو تکون میدی...

 

 

عروسک قشنگ من

 

 

 

 

عروسک قشنگ من قرمز پوشیده
تو رخت خواب مخمل آبی خوابیده

 

یه روز مامان رفته بازار اونُ خریده

قشنگ‌تر از عروسکم هیچ‌کس ندیده.

عروسک من
چشماتُ وا کن

وقتی که شب شد
اون وقت لالا کن

 

بیا بریم توی حیاط با من بازی کن
توپ بازی و شن بازی و طناب بازی کن.

 

 یه روز یه آقا خرگوشه
 

یه روز یه آقا خرگوشه
رسید به یه بچه موشه
موشه دوید تو سوراخ
خرگوشه گفت آخ


«وایسا وایسا کارت دارم
من خرگوشه بی‌آزارم
بیا از سوراخت بیرون
نمی‌خوای مهمون»


یواش موشه اومد بیرون
یه نگاهی کرد به مهمون

 


دید که گوشاش درازه
دهنش بازه بازه


«شاید می‌خواد بخورتم
یا با خودش ببرتم
پس می‌رم پیش مامانم
آن‌جا می‌مانم»


مادر موشه عاقل بود
زنی باهوش و کامل بود

یه نگاهی کرد به خرگوش
گفت به بچه موش


«نترس جونم اون مهمونه
خیلی خوب و مهربونه
پس برو پیشش سلام کن
بیارش خونه»

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)