تمام هستی من و بابا
تمام عروسک های دنیا;
یتیم می ماندند
اگر خدا دختر را نمی آفرید.....!
دختر شیطون من، امروز دوبار قلب مامان و بابا به خاطر شیطنتت لرزید.
امروز بابایی مرخصی گرفته بود تا هم آشپزخونه تمیز کنیم و هم آقاهه بیاد ماشین ظرفشویی رو نصب کنه. وقتی ما مشغول گوش کردن به حرفاش بودیم، تو یه چشم به هم زدن تو نبودی، فکر کردم از پله های اتاقت رفتی بالا خیلی ترسیدیم، چون هنوز برگشتن رو بلد نیستی اونجا بود که قلب مامان وبابا لرزید،
ولی دختر شیطون ما تو کارتون ماشین مشغول بازی بودی.
دوباره فقط یه لحظه بابایی اومد یه ظرف از من بگیره، که تو شروع کردی به سرفه کردن ، یه پلاستیک کوچولو از رو زمین تو دهنت کرده بودی.
خیلی بد بود اونجا قلب مامان و بابا نلرزید.... بلکه ایستاد.
دختر گلم تو همه زندگی و هستی مایی، از خدا میخوام زندگیمون
رو واسمون حفظ کنه.
آمین
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی