بازي كن كودك نازم...
اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم،
به جای آن که انگشت اشاره ام را به سوی او بگیرم ، در کنارش می نشستم ، انگشتهایم را در رنگ فرو می بردم و با او نقاشی می کردم .
اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم،
بیشتر از انکه به ساعتم نگاه کنم به او نگاه می کردم .
اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم،
از جدی بودن دست بر می داشتم و بازی را جدی می گرفتم .
با او در مزارع می دویدم و به ستارگان خیره می شدم.
کمتر سخت می گرفتم و بیشتر تاییدش می کردم .
بیشتر از آنکه عشق به قدرت را یادش بدهم، قدرت عشق را یادش می دادم.
بیشتر در آغوشش می گرفتم و کمتر او را به زور می کشیدم .
اول احترام به خودش را در او می ساختم، بعد خانه و کاشانه اش را.
به جای اینکه اصو ل راه رفتن را به او بیاموزم، اصول پرواز کردن و دویدن را با او تمرین می کردم.
و به جای غلط گیری به فکر ایجاد ارتباط بیشتر با او می بودم .
خوشحالم که هنوز فرصت دارم تا کودکم را بزرگ کنم . خدایا از تو در این راه کمک می خواهم .
يه اسباب بازي قديمي ولي مورد توجه ديانا خانومي،
وقتي سوارش ميشي صداي پكو پكو پكو در مياري
لوسي، حيوان دوست داشتنيت،
در اوج ناراحتي و گريه اگه يه لوسي ببيني خوشحال ميشي و ميخندي...
كيف ماماني،
عاشق اين هستي وسايلشو بيرون بريزي، دوباره مامان بزاره سر جاش...
اين عكس هم واسه اين گرفتم كه وقتي بزرگ شدي بدوني چه موقع بازيهاي اينچئون 2014 بود؟؟؟