ديانا، دنياي مامان وبابا، ديانا، دنياي مامان وبابا، ، تا این لحظه: 11 سال و 9 روز سن داره

ديانا بامزه شيطون

دياناي اين روزا...

    دختر گلم     ازخداميخواهم      درزمان ناتوانیت، آن زمان که مادری نیست به تو خدمت کند دیگران به تو محبت کنند.   من تو رامیان نه مردم عادی بلکه میان جهانیان صداخواهم کر د   و چشم براه بازتاب صدایت خواهم ماند   حتی  اگرزمزمه کنی مادر ......     من خواهم شنید احتیاجی به بلند صدا کردنم نیست....     نفسم درآستانه    ماهگیت...
14 مرداد 1393

یه روز غمگین...

          ﺑﺎﺑﺎ ﻟﻨﮓ ﺩﺭﺍﺯ ﻋﺰﯾﺰﻡ   ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻟﺨﻮﺷﯽ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ   ﻧﺪﺍﻧﯽ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺑﺪﺍﺭﻡ!   ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ ﻭ ﻣﯿﺮﺍﻧﯽ ﺍﻡ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭﻭﻥ     ﺩﻟﻢ ﻓﺮﻭ ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ ... ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﻏﺮﻭﺭ!   ﺑﺎﺑﺎ ﻟﻨﮓ ﺩﺭﺍﺯ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻟﻄﻔﺎ ﮔﺎﻫﯽ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ   ﺑﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻥ ﺑﺰﻥ ﻭ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺑﺪﺍﺭﻡ ...   ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺍﻟﻔﺒﺎﯼ ﺭﻭﺡ ﻭ ﺧﻄﻮﻁ   ﻗﻠﺒﻢ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺧﻮﺍﻧﺪ ... ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﻡ   ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﻢ !...       ...
5 مرداد 1393

دياناي اين روزا...

     دخترداشتن  یعنی یه همدم، یه همنفس،   یه غمخوار، یه همرازویک....     ""عشــــــــــــــــق ازجنس بلـــــــــــــــــــــــور""   به جرات بدان که من بدون هیچ منتی بلکه ازدل     وجان تورا بزرگ و ترو خشک خواهم کرد، درناتوانیت     باعشق به تومحبت خواهم کرد و همواره چه تو مرا     بخواهی چه نخواهی، چه مرادوست بداری و چه     دوست نداری دعایت خواهم کرد      ...
31 تير 1393

شبهاي قدر...

      عزيز مامان پارسال شبهاي قدر تقريبا 5/2 ماهه بودي، بيدار بودي ولي به خاطر كوليكت. امسال هم بيدار بودي پا به پاي من و بابايي ،ولي ابن بار  به خاطر شيطنت و كنجكاوي. مدام كتاب دعا و تسبيح رو ازمون ميخواستي. گاهي من سرگرمت ميكردم و گاه بابايي. تا ساعت 5 صبح بيدار بودي. درسته فعلا از عظمت شبهاي قدر چيزي نميدوني ولي مطمئنم  اونقدر پاك و معصومي كه خدا به خاطر احيا و بيدار موندنت كلي بهت ثواب داده.   خداوند حافظ و نگهدارت باشه عزيزم   به حق اين شبهاي عزيز بهترين رو واست رقم بزنه   آمين       ...
26 تير 1393

صبر خدا...

  عجب صبری خدا د ارد! عجب صبری خدا د ارد! اگر من جای او بودم.همان یک لحظه اول ،که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،جهان را با همه زیبایی و زشتی ،بروی یکدیگر ،ویرانه میکردم. عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم . که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ،  نخستین نعره ی مستانه را خاموش آن دم ، بر لب پیمانه میکردم . عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم .که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامۀ رنگین زمین و آسمانرا واژگون ، مستانه میکردم . عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم .نه طاعت می پذیرفتم ،نه گوش از بهر است...
23 تير 1393

دندون آسياب

  عزيز دل مامان تولد اولين دندون آسيابت ( پايين سمت راست)  مبارك...   عشقمي دخترم...     اين   دندونته.....           دندانهای اطفال و کودکان     ترتیب دندان درآوردن نوزادان به طور عادی چیست؟ در 5 تا 8 ماهگی، دو دندان شیری پیشین مرکز (دندانهای جلو) از ته بیرون می زنند. از 8 تا 10 ماهگی چهار دندان پیشین بالا بیرون می آیند در 10 تا 16 ماهگی، دندانهای پیشین پایین و اولین دندان آسیاب شیری بیرون می زند. در 16 تا 22 ماهگی دندانهای نوک تیز ("نیش&q...
23 تير 1393

خاطرات شمال...

        عزیز دل مامان :     امروزمن مینویسم وتصورمی کنم ،     فردا تومیخوانی وتصورمیکنی     هردولبخندمی زنیم     من باتصوربزرگ شدنت وتو با تصورکوچک بودنت...       دختر نازنينم چون مسافرت بوديم يه كم نوشتن واست دير شد ....     بين راه و خستگي زياد ديانا خانوم...         استراحت در منجيل واسه نهار خوردن...       درياچه سد...
22 تير 1393

عشق ماماني...

    چقدرخوبه که تاامروز ، رد دستهایت راهمـــــــــــــــــــــــــــــــــه   جااحساس کردم :     روی فرش ، وقتی که چهاردست  وپا راه میرفتی ....     روی دیوار، وقتی که میخواستی وایستی...     روی کابینتای آشپزخونه ، وقتی که شیطنت و کنجکاویت گل میکرد.....     روی صورتم، وقتی برای نازی کردن وبعضی وقتا برای چنگ زدن (که یه نوع بازی میدونی) نقشه میکشیدی...     روی پاهایم&...
22 تير 1393